akram osman

داکتر اکرم عثمان می گویند:  

ملا فيض محمد کاتب هزاره از نوابغ و نوادر روزگار بود. او در زمان و مکان ناسزاوار چشم به جهان کشود. انگار پديده ای شاز و استثنايی بود که در شوره زار پرتاب شده بود. از همين سبب جان بيدارش را دو رنج جانکاه می آزرد يکی مزورع کردن شوره زار و ديگری دلبستگی به وطن مالوفش که او را در نمی يافت و قدرش را چنان که بايد نمی شناخت. بنابر آن در وطن خودش احساس غربت می کرد و درد تبعيد را تا مغز استخوانش حس می کرد.

 با قلم و خامهء بی نظيرش، امرای وقت، خود را ثبت تاريخ کردند در حاليکه او را به عنوان شهروند درجه آخر، در آخر صف نگهميداشتند و خارج از مدار تاريخ تصور می نمودند.

اما کاتب رسالتش را در کار واقعه نگاری نيک تشخيص می داد.  او تودهء بی شکل و درهم و برهم حوادث روزگارش را چنان تبويب، تنظيم و تأليف می کرد که گفتی ابوالفضل بيهقی مؤلف تاريخ مسعودی سر از خاک بلند کرده و شايست و ناشايست روزگارش را به داوری نشسته است. با آنکه سراج الملت والدين امير وقت افغانستان مراقب و ناظر تمام وقت کار های او بود مع الوصف او با استفاده از زبان ملفوف استعاره، تمثيل و اشاره هم فساد و فجايع دربار، بخصوص استبداد استخوانسوز دوران امارت ضياالملت والدين پدر امير حبيب الله خان را برملا ميکرد و هم فرمانروای حسابگير و سختگير را وادار به تجاهل و اغماض مينمود.

اين نکته ها می رسانند که کاتب نه تنها مؤرخی دقيق النظر و کم نظير بود بلکه روان امرا، درباری ها و صاحبان قدرت را نيک می شناخت و شنای سياسی در آن دريای توفانی را بلد بود.

پس کاتب هم روانشناس، هم جامعه شناس و هم سياستگری ماهر بود ورنه ناممکن بود که به اصطلاح بگذارند از زير ريش سرکار اشتر را با پشتاره بگذراند!  و آن آثار انتقادی را قلمبند کند.

او پدر تاريخ نويسی مدرن افغانستان است و تاريخ نگاران مابعد از نوشته های او بهرهء فراوان برده اند.

او يکی از پيشگامان نهضت مشروطه خواهی افغانستان هم بود و دين بزرگی بر گردن نوانديشان و آزاديخواهان وطن ما دارد.

 

 

   جایگاه مرحوم ملا فیض محمد کاتب هزاره  در تاریخ نویسی معاصر افغانستان

 

 به گفته ی رسول رهین :                Rasol

درسال١٢٧٩ قمری در دهکده«زرد سنگ» از قراه وقصبات قره باغ غزنی طفلی بدنیا آمد. پدرش سعید محمد بن خداداد او را فیض محمد نام کرد. فیض محمد در سن پنج سالگی به مسجد رفت و تا سنین جوانی شاگرد مسجد قریه زرد سنگ بود . در فراگیری دروس مسجد و اساسات دین کوشید. آخند مسجد او را گرامی میداشت و در روزهای غیابت خود او را موظف می ساخت تا شاگردان و بچه های قریه را دروس دینیبدهد. همصنفان و همسالان او را دوست میداشتند و مشکلات در سی مسجد را بکمک او حل می کردند.

   در سنین جوانی درس مدرسه و مسجد و دانش محدود قرین و زادگاه در مقابل استعداد و قدرت خلاق و نبوغ فیض محمد کوچکی کرد و نتوانست مغز متفکر و پویای او را قانع سازد. سوالات متعدد و نکات فراوانی در مسایل دینی، فلسفه طبیعی و بسا مسایل نا مکشوف کائنات ذهن او را بخود مشغول میداشت که بایست راه های حل معما ه های ذهنی خود را در می یافت. با آنکه پدر فیض محمد اهل مدرسه و دانش نبود ولی تمجید دیگران از فیض محمد و هوشیاری و زرنگی او پدر را وا داشت تا او را به نجف اشرف دیار آرامگاه حضرت علی(ع) روانه کند.

    فیض محمد مدت طولانی درمدرسه علمیه نجف اشرف درس خواند. استعداد نهفته و نا مکشوف فیض محمد رشد کرد و منحیث طالب علم متعهد و آگاه در بحر مواج علوم دینی غته خورد. فیض محمد از نجف اشرف راهی دیار هند گردید. در شهرهای لاهور وپشاور هم صحبت مدرسین و آخندهای جید آن عصر گردید. او نه تنها در علوم دینی بلکه در سایر رشته ها نیز طبع آزمایی کرد. او بعد از دوران طولانی دوری وطن به قندهار آمد و باعلمای جید سنی مذهب قندهار مسایل دینی اهل سنت و جماعت را به بحث گرفت و تا آنجا که مقدور بود اختلافات و نکات مورد مشاجره بین فرقه های اهل سنت وجماعت و اهل شیعه را روشن ساخت. تا آنجا که ملا فیض محمد نه تنها نزد فرق شیعه طرف احترام بود بلکه اهل سنت و جماعت نیز به دانش و فهم خدا داد او احترام عمیق می گذاشتند.

  ملا فیض محمد در جریان شاگردی در مدارس مختلف پشاور، لاهور، نجف اشرف و قندهار زبانهای عربی، انگلیسی، اردو و پشتو را فرا گرفته بود و می توانست بخوبی از رساله ها و کتب و سایر مواد تحقیقی این زبانها استفاده کند. در یک سفری که به  بلاد عراق، ایران و هند داشت مطالعات خود را در کتابخانه های ایران، عراق و هند عمیقا به پیش برد و یادداشت های تاریخی، جغرافیایی و انسانشناسی کثیری جمع کرد و در باز گشت در کابل به تلفیق و تدوین و تالیف مواد و اسناد دست اول خود پرداخت.

   ملا فیض محمد در جریان زنده گی درکابل با روشنفکران و نهضت طلبان کابل آشنایی و مصاحبت یافت. او کاتب دربار امیر حبیب الله خان شد و از طرف امیر موظف گردید تا سراج التواریخ را به رشته تحریر در آورد. کاتب در عین درباری بودن شخصیت ملی بود. او میخواست با استفاده از دربار از قشر عامه و زحمتکش افغانستان حمایه کند. در نوشته ها و مصاحبتهای خودموفق گردید تا در ذیلکلام و نوشته ها احوال ستمدیدگان را تمثیل و وجدان طبقاتی خود را قانع سازد. او در این راه بار ها ضرب و شتم دید و بارها مضروب گردید، ولی وجدان طبقاتی خود را فراموش نکرد و کتاب تحفته الحبیب را که ممثل درد های اجتماعی، رنچها و مصیبتهای عامه مردم افغانستان بود به خط خوش نوشت و به امیر تقدیم کرد. اما امیر آنرا نپذیرفت، شخصا اصلاح کرد و هدایت داد تا دوباره به شیو ه سراج التواریخ در آورده شود.

   فیض محمد کاتب در حالیکه قلم بدست توانا و مورخ شهیر بود، بحکم وجدان و بامشاهده دردهای ملی و میهنی درمیان نهضت طلبان کابل جای گرفت و به مشروطه خواهان کابل پیوست. او در گروپ مشروطه خواهان اول زندانی شد و مدتی در زندان شیرپور گذرانید. ولی امیر حبیب الله خان بخاطر شناخت قبلی با او و اینکه نگارنده سراج التواریخ بود بعد از مدت کوتاهی او را از زندان زها کرد.

   ملا فیض محمد کاتب در دوره زمامداری شاه امان الله به عضویت دارالتالیف وزارت معارف پیوست. در عین حال به تدریس تاریخ و ادبیات در لیسه حبیبیه مصروف شد. او از طرف وزارت معارف وقت موظف گردیده بود تا کتب درسی مدارس جدید را تصحیح وتدوین نماید. کا تب علاوه از نگارنده گی و تاریخ نویسی در رشته های حکمت، کلام، ادبیات عرب، فقه، اصول، منطق، لغت، نجوم، جبر، جغرافیا و حتی علوم غربیه دسترسی داشت. چنانچه پروفیسور، ای. م ریستر روسی در ملاقات کوتاه اش در سال (١٩١٩) با کاتب می نویسد:« ملا فیض محمد کاتب از تبار هزاره در کابل به مثابه دانشمند علوم اساسی شریعت و ستاره شناسی شناخته می شد و پیشگویی هایی را به او نسبت می دهند. او به برکت داشتن تبحر، سیمای منحصر به فرد و جهانگرد سر زمینهای دور شخص خارق العاده کشور میباشد.»

    ملا فیض محمد کاتب نویسنده پرکار، آگاه و متعهد و مورخ پر تلاش، امین و دقیق النظر بود. با آنکه در نوشته هایش از حقوق ضعيفا ن دفاع کرده است اما واقعیت از همه چیز بیشتربرای او مهم بوده و تاریخ را بی غرضانه می نوشته است. حتی از ثبت جزئیات وقایع تاریخی هم چشم پوشی نکرده است. از همین جاست که محققان و مورخان معاصر او را«بیهقی ثانی» لقب داده اند. پروفیسور« مریم هارونوا» می گوید: امروز هیچ مورخ افغانستان شناس بدون مراجعه به کتب ملافیض محمد کاتب هزاره نمی تواند اثر خود را یک اثر تحقیقی درباره افغانستان محسوب نماید.»

    کاتب يک فقهی صاحب نظر نیز بود. او اثری درباره « اتحاد نظر مجتهدین و فقرات شرعیه» نوشته بود. شاه امن الله به فتوای او نظام برده گی را درافغانستان لغوه کرد. چنانچه در اثر لغو نظام برده گی  در افغانستان بود که عده زیادی از اسرای مظلوم مردم هزاره، بدخشانی ها و نورستانی ها از برده گی نجات یافتند.

     کاتب در مجلس کبیر ملی یا لویه جرگه پغمان از آزادی عقیده و مذهب دفاع کرد. او خواستار به رسمیت شناختن مذهب اهل تشیع شد و استدلال کرد:  اگر اهل تشیع رسمیت یابد به نفع کشور و به مثابه ختم اختلافات و نزاعهای بی حاصل مذهبی میگردد.  شخص شاه امان الله نظر او را تایید کرد. اما عده ای از ملاهای متعصب و مکتبیهای مدرسه دیوبندی شنواری و لغمانی به مخالفت برخاستند. بعد از جر و بحث های طولانی کار به جایی کشید که شاه امان الله مجبور ساخته شد تا ملا فیض محمد کاتب هزاره را در پغمان زندانی و شبانه به غزنی بفرستد تا تشنج ملاهای شنوار و لغمان فرو نشیند.

    ملا فیض محمد کاتب هزاره در کنارنویسنده گی، خطاطی ماهرو چیره دست بود. او در نوشتن خطوط ثلث، نسخ، نستعلیق و شکسته مهارت تام داشت. اغلب آثار خود را به خط خوش نستعلیق می نوشت.

    کار نویسنده گی مرحوم ملا فیض محمد کاتب هزاره در سال١٣٢٠ قمری بنا به دستور امیر حبیب الله خان آغاز شد. اولین اثر او کتاب «تحفته الحبیب« بود . این اثر به دستور مستقیم امیر حبیب الله خان تالیف گردید. در امر نگارش این اثر مرحوم کاتب ماموریت یافته بود و قایع عصر احمد شاه  ابدالی از١١٦٠ تا ١٢٩٧ قمری، وقایع عهد امیر عبد الرحمن خان به شمول اوضاع عصر خود امیر حبیب الله خان تا تاریخ اتمام کتاب را برشته تحریر در آورد.

   مرحوم کاتب تا سال١٣٢٢ قمری جلد اول و دوم کتاب تحفته الحبیب را که تا سقوط امارت محمدیعقوب خان و خاتمه جنگ دوم جهانی و انگلیس را در بر می گرفت تکمیل به خط نستعلیق زیبا نوشت و به امیر حبیب الله خان تقدیم کرد. امیر و مشاوران نزدیک او مانند سردار محمد یوسف خان پسر امیر دوست محمد خان، قاضی القضات سعدالدین خان، منشی محمد یعقوب خان و میرزا مؤمن منشی وزیر محمد اکبر خان خواندند و برحواشی آن نظریات، اصلاحات و اضافات خود را نوشتند. چنانچه امیرحبیب الله خان در ضمن خواندن کتاب در یک قسمت کتاب مرحوم ملا کاتب هزاره خامه خود را «کلک در سلک» نامیده بوده است طرف توجه امیر واقع شده و در حاشیه صفحه ٣٩ جلد دوم تحفته الحبیب به رنگ سرخ نوشته است:« ماشاالله! کاتب به این عبارت چقدر رعونت و خود نمایی اظهار نموده اند!!» امیر حبیب الله خان ازین عبارات طنز آمیز در چندین صفحه کتاب نوشته و برنوشته های مرحوم ملافیض محمد هزاره خط کشیده و به ملا دستور داده است تا کتاب را تصحیح و دوباره نویسی کند. تاجاییکه یکی از ناقدان کتاب مرحوم  کاتب هزاره که سویه عالی در خواندن کتاب نداشته ایرادی بر کتاب نوشته بوده است. مرحوم کاتب هزاره در مقابل آن پا فشار کرده است. در حاشیه صفحه ١٠٤ جلد دوم ناقدی اعتراض کرده و گفته است کاتب هزاره عبارات طویل به کار برده  و کلام را به اطناب کشانیده است. مرحوم کاتب هزاره در مقابل اعتراض این ناقد مینویسند:« جمله معترضه که مشتمل بر اوصاف ظالمان و متضمن مظلومیت ستمدیدکان است بر سبیل تنبه نگارش داده شه است، زیرا که مقام را مناسب دانسته تحریر نمودم، اطناب مهمل نیست.»

   جای شک نیست مرحوم ملافیض محمد کاتب هزاره از قشر عامه و مظلوم جامعه افغانی بود و قدرت قلمی و توان نویسندگی     اوبود که او را به دربار راه داه بود. طبعا منشا طبقاتی او بر او حکم می کرد تا در لف کلام منشا طبقاتی خود را تسکین بخشد. درین آرمان مرحوم کاتب هزاره بارها مصیبتها و ضرب و شتم دید ولی از راهیکه انتخاب کرد ه بود برنگشت.

  سرانجام کتاب«تحفته الحبیب» در همان نسخه اول و در همان خط خوش نستعلیق اولی باقی ماند و دستور طبع نیافت. امیر بار دوم کتاب را به مرحوم کاتب هزاره مسترد کرد و هدایت داد تا آنرا به شیوه سراج التواریخ در آورد. اما مرحوم کاتب هزاره از تعلل و مدارا کار گرفته تکمیل دوباره کتاب « تحفته الحبیب» را سالها به تعویق انداخت. تا آنکه دوباره نویسی نشد و همان نسخه اول در دو جلد و٨٨٥ صفحه باقی ماند. نسخه قلمی کتاب«تحفته الحبیب» گران قیمت و با ارزش تاریخی و ملی مرحوم کاتب هزاره در آرشیف ملی افغانستان موجود بود و نگارنده این مقاله بار ها از آن استفاده کرده ام. اگر خداوند آنرا از گزند روز گار و از چشم بد فرهنگ دزدان افغانستان مصوون بدارد باور داریم بار دیگر مورخان و فرهنگ دوستان افغان ازمحتوای غنی تاریخی آن مستفید خواهند شد.

    و اما کتاب«سراج التواریخ»: دومین و بزرگترین اثر ملا کاتب هزاره سراج التواریخ است. طوریکه قبلا گفتیم ملا کار تالیف سراج التواریخ را بدستود امیرحبیب الله خان آغازکرد. برای تالیف این اثر ملا اسناد فراوان ازگنجینه شاهی یافت. فرمانها و اسناد محرم دولتی در اختیار او قرار داده شد. ملا علاوه بر اسناد ملی و دولتی از اسناد شخصی و گرد آورده های یاران و دوستان خود نیز در تکمیل و تالیف سراج التواریخ استفاده کرد . او تاریخی تالیف کرد که از نظر محتوا و غنای تاریخی کم نظیر بود. کتاب سراج التواریخ که اثر دوران پخته گی و دوران تجربه کافی وزندگی ملا میباشد به هزینه سلطنتی اکمال یافت. این اثر که اولین کتاب جامع از وقایع تاریخ دولتی افغانستان به حساب می رود تا اکنون معتبر ترین و مستند ترین تاریخی است که در مجامع تاریخی افغانستان باقی مانده است. تاریخ هاییکه بعدا تالیف گردیده اند همه از محتوای غنی و اسناد دقیق آن استفاده کرده اند.

    ملا فیض محمدکاتب هزاره«سراج التواریخ» را با تکالیف فراوان و بیدار خوابی های طولانی درپنج جلد تکمیل کرد. ملا سه چلد اول آن را به خط خوش نستعلیق نوشت و به امیر حبیب الله خان تقدیم کرد. امیر«سراج التواریخ» را تقدیر کرد و امر چاپ آن صادر نمود.

    جلد اول و دوم« سراج التواریخ» در٣٧٧ صفحه دریک وقایه در سال١٣٣١قمری در مطبعه چاپ سنگی کابل زیور طبع پوشید. طبع این جلد «سراج التواریخ» به سایز تخته دو دارای جلد زیبا و در کاغذ سمرقندی عادی سفید به طبع رسیده است.

   جلد سوم«سراج التواریخ» که از وقایع ١٢٩٨ قمری افغانستان آغاز می شود محتوی وقایع دوران جنگ دوم افغان و انگلیس و بعد از آن بود بیشتر به دوران امارت امیر عبدالرحمن خان پدر امیر حبیب الله خان تعلق دارد. این جلد نیز به ادامه  جلد اول و دوم به مطبعه رفت و کار طبع آن در مبعه طبع حروفی کابل در سنه ١٣٣٣ تکمیل گردید.  جلد سوم از صفحه ٣٧٨ آغاز و تا صفحه١٣٤٠ را در بر می گیرد و جمعاً دارای ٨٦٣ صفحه میباشد. بگفته اهل خبره و ملا کاتب هزاره شناسان افغانستان جلد سوم« شراج التواریخ» تاریخ افغانستان را تا وقایع و حوادث سالهای١٣١٩ افغانستان در برداشت ولی صرف تا سال١٣١٤ق آن به چاپ رسید. حواددث پنجسال اخیر جلد سوم اجازه چاپ نیافت و در نسخه قلمی باقی ماند.

    جلد چهارم « سراج التواریخ» محتوی وقایع دوران شش ساله اخیر امارت عبدالرحمن خان، امیر حبیب الله خان، تاحادثه قتل او در کله گوش لغمان و تا سال هشتم زمام داری شاه امان الله بود و ملا کاتب هزاره در سال ١٣٠٦ هجری شمسی آنرا  تکمیل کرده بود.جلد چهارم حدود٣٠٠٠ صفحه داشت. این جلد به هدایت فیض محمد خان وزیر معارف وقت و تشویق هاشم شایق افندی رئیس دارالتالیف وقت تنظیم شد. بعدا هاشم شابق افندی میرزا محمد قاسم خان کابلی را گمارید تا آنرا به خط زیبای نستعلیق به همان شیوه ملا کاتب هزاره نوشت. این جلد هنوز زیر چاپ نرفته بود که شرایط افغانستان دگرگون شد و به همان شکل دست نویس در کتابخانه معارف وقت باقی ماند. وتا سالهاییکه کتابخانه وزارت معارف وجود داشت این نسخه درآن کتابخانه موجود بود.

    جلد پنجم « سراح التواریخ» به خط خود ملا کاتب هزاره مشتمل بر احوال هشت سال و سه ماه سلطنت شاه امان الله میباشد. این جلد در کدام کتابخانه ویا اداره های دولت دیده نشده است. اهل خبره و کاتب شناسان آنرا نزد هواداران ملا کاتب دیده اند و از آن استفاده کرده اند. ولی شرایط مساعد نشد تا به مطبعه فرستاده شود و از نسخ چاپی آن همگان مستفید شود.

    اخیرا محمد علی فرزند مرحوم ملا فیض محمد کاتب هزاره مجموع اسناد و نوشته های کاتب هزاره را که در کتابخانه شخصی کاتب هزاره در خانه شخصی او موجود بود بنابر تشویق دوستان به آرشیف ملی افغانستان فروخت. این مجموعه علاوه از یاد داشتهای مهم تاریخی و روز نامچه های کاتب هزاره شامل مجموعه کامل« سراج التواریخ» درپنج  جلد به قلم خود کاتب هزاره بود.  مورخان و ملا کاتب هزاره شناسان افغانستان تا آن وقت سه جلد  کتاب « سراج التواریخ» را دیده بودند ولی جلد چهارم و پنجم برای بسیاری نویسند گان و تاریخ نویسان افغانستان تازه بود. این نسخه منحصر به فرد« سراج التواریخ» افغانستان به قلم خوش و زیبای نستعلیق خود ملا کاتب هزاره در آرشیف ملی افغانستان در پنج جلد در پهلوی سایر اسناد ملی و تاریخی افغانستان وجودداشت. نگارنده بارها این نسخه منحصر به فرد را ملاحظه و فهرست نگاری کرده است. اگر از گزند روزگار مصوون مانده باشد ویا بخانه کدام افغان ملی وحق شناس انتقال یافته باشد امید میرود باردیکر نویسندگان و تاریخ نویسان افغان از محتوای غنی آن مستفید شوند.

      و اما کتاب « تذکره الانقلاب»

 این کتاب شامل وقایع روزانه جریان سقوط شاه امان الله و دوره زمامداری امیر حبیب الله کلکانی میباشد. کاتب در تالیف این اثر بیشتر بر چشم دید خود اتکا کرده و  کمتر به اسناد و یاداشتهای مورخان دیگر توجه داشته است. میتوان این کتاب را روزنامچۀ خاطرات و یادداشتهای روزانه تاریخی مولف نیز دانست و بگفته کاظم یزدانی تحشیه نگار کتاب « نژادنامه افغان» اخیرا  کتاب «تذکره الانقلاب» مرحوم کاتب هزاره  در مسکو به چاپ رسیده است. نسخه قلمی آن درآرشیف ملی افغانستان درجمله سایر آثار مرحوم ملا کاتب هزاره وجود داشت. تا جاییکه نگارنده بخاطر دارد کتاب « تذکره الانقلاب» ادت و نسخه برداری نشده بود و در همان نوشته شکل اول که در اکثر اوراق آن مرحوم ملا کاتب هزاره اضافاتی نیز به عمل آورده بود وجود داشت. اگر از چشم فرهنگ زدایان افغانستان بدور مانده باشد امید است بار دیگر مورخان و فرهنگیان افغان آنرا مشاهده کرده ازمحتوی غنی و ارزشمند آن استفاده نمایند. اخیرا نگارنده با تماس که با دوست محترمم جناب فرید شایان داشتم .

 

 قسمت پایانی

 

٤) کتاب «فیوضی از فیوضات»

   مرحوم کاتب هزاره بعد ازانکه کتاب « فیضی از فیوضات» را نوشت مخفیانه به  سفیر ایران در دربار کابل تقدیم کرد و بوی سفارش داد که نباید این کتاب در کابل فاش گردد. از فحوی کلام فهمیده می شود که کاتب در کتاب « فیضی از فیوضات» مطالبی نوشته بوده است که هضم آن برای دولت وقت نا ممکن بوده است. این کتاب به چاپ نرسیده است و کسی تا حال ازمحتوای کامل آن اطلاع ندارد ولی مهدی فرخ وزیر مختار ایران بدربار کابل در تالیف کتاب « تاریخ سیاسی افغانستان» خود در جلد اول به آن  ازمحتوای کتاب« فیضی از فیوضات» کاتب هزاره یاد کرده است. از کجا معلوم که بیشترین و حتی قریب به کل کتاب« تاریخ سیاسی افغانستان» تالیف مهدی فرخ همین کتاب « فیوضی از فیوضات» کاتب هزاره بوده باشد. تاریخ تالیف کتاب « فیضی از فیوضات»  مرحوم کاتب هزاره سال١٣٠٦ هجری شمسی میباشد.

    ٥) نژاد نامه افغان:

  نژاد نامه افغان از آن جمله آثار مرحوم ملا کاتب هزاره است که به تازه گیها در ایران زیور طبع پوشیده است. این کتاب شامل معلومات مفصل در باره قبایل و قومسربنی، قبایل و قوم غرشتی، افاغنه پتنی، افاغنه میتی، افاغنه سروانی، افاغنه گررانی و غیره فرق ملحقه افاغنه میباشد. درمقدمه این کتاب ارزشمند توضیحات جامع و مبسوطی در مورد وجه تسمیه نام افغان و پتان، وجه تسمیه اقوام پشتون یا پشتانه و پختون یا پختان و محل بودو باش اولی آنها رفته است. از فحوی کلام و نوشته  های مرحوم کاتب هزاره درین کتاب ظاهر میگردد که مرحوم کاتب هزاره اسناد معتبر وارزشمندی درباره اصلیت و محل بود و باش و مراکز اولی تجمع اقوام پشتون داشته است.

    مرحوم کاتب ازجمله آن قلم بدستانی بود که بیشترین بخش عمر خود را نا خواسته در سایه حمایه مادی و معنوی شاهان محمد زایی سپری کرد و همان نزدیکی او به سلطنت بود که نتوانست مکنونات مافی الضمیر خود را طوریکه هست و میخواست آشکا را سازد. از همینجاست که بسیاری داشته های فکری و اسناد جاویدانی او نا خوانده ماند و آگاهانه از صحنه روزگار زدوده شد. با تمام این محدودیتها مرحوم کاتب هزاره چهره درخشان تاریخ معاصر افغانستان آنچه در کتاب «نژادنامه افغان» در سلک تحریر در آورده است، رشته مطالب جامع مفید و روشنی است درباره نژاد های افغان که میتوان به ثقه گی ومستند بودن آنها معتقد بود و نژاد های افغانان را از ورای آن شناخت.

     کتاب نژادنامه افغان، از سلسله منابع نژاد شناسی افغانستان است که در سال١٣٧٢ هجری و شمسی در قم بطبع رسیده و از طرف مهتمم کتاب بگفته خودش به ملت شریف وقهرمان افغانستان، راد مردان صحنه پیکار، قهرمانان عشق و ایثار، مقاوم و فداکار افغانستان، گلهای پرپر شده، عزیزان به خون نشسته و شهیدان همیشه جاوید افغانستان تقدیم گردیده است. سایر آثار مرحوم ملا کاتب هزاره عبارت اند از:

 ٦) تاریخ حکمای متقدم. سال تالیف ١٣٠٣ شمسی

 ٧) تاریخ حکمای متقدمین از آدم تا حضرت عیسی(ع). سال تالیف ١٣٠٢ هجری شمسی. کتاب در سی برای مکاتب رشدیه.

 ٨) تاریخ عصر امانیه.

 ٩) رساله زمامداری و سیاست کشور داری. این کتاب به شیوه سریال در مجله «حبل الله» چاپ شده است.

١٠) رساله مدینه فاضله: در چندین قسمت زیر عنوان« سبب و سر مبتلا شدن نفوس ناطقه انسانیه» در مجله «حبل الله» چاپ شده است.

١١) رساله حسن السیاسیه چاپ مجله« حبل الله»

١٢) فقرات شرعیه در مسایل فقهی و اسلامی.

١٣ شرح اصول دین.

١٤) اتحاد نظر مجتهدین.

١٥) تحفه الاخوان.

١٦) استقلال افغانستان.

١٧) وجه تسمیه افغانستان.

١٨) فیض الامان

١٩) جغرافیا.

٢٠) امان الانشا.

٢١) تاریخ مغل.

٢٢) سیاست الامان.

    و اما منابعی که درباره ملا کاتب هزاره نوشته اند می گویند در دوره زمامداری آل یحیی و حکمروایان محمد زایی تلاش میشده است تا نام و نشان این چهره تابناک تاریخ افغانستان در لای اوراق تاریخ محو و نشانی از آن باقی نماند. چنانچه مرحوم محمد حیدر ژوبل ستاره درخشان ادبیات معاصر افغانستان در کتاب «تاریخ ادبیات معاصر افغانستان» وقتی ناگزیر می شود سراج التواریخ را معرفی کند، بنابر استکبار اهل یحی و سانسور های قبل از چاپ آثار مولفان مجبور می شود نام مولف کتاب سراج التواریخ را بجای ملا فیض محمد هزاره « میرزا فیض محمد غوری» بنویسد. عده از اطرافیان نادر خان تالیف کتاب سراج التواریخ را باشتراک امیر حبیب الله خان ذکر میکنند و به این وسیله میخواهند نقش ملا کاتب هزاره مولف اصلی کتاب سراج التواریخ را ضعیف سازند. بگفته مرحوم میر غلام محمد غبار بفرمان شاه امان الله جلدهای چهارم و پنحم سراج التواریخ که نا چاپ مانده بودند به آتش کشیده شدند. ملا طالب قندهاری می گوید بقیه آثار قلمی مرحوم کاتب هزاره در زمان نادر خان توسط محمد گل خان مومند نابود گردید. حسین علی یزدانی تحشیه و تعلیق نگار « نژادنامه افغان» از قول غلام حسین بهسودی ذکر می کند که بهسودی گفت من به چشم خود دیدم که روزی سردارمحمد نعیم خان برادر محمد داود خان به همراه چند محافظ به خانه محمد علی پسر ملا کاتب رفت. وقتی علت را جستجو نمودم معلوم شد که برای بدست آوردن آثار قلمی کاتب آمده بودند. اینکه چه مقدار آثار قلمی کاتب بدست محمد نعیم خان رسید و چه تعداد آن از او مخفی گردید اطلاع در دست نیست ولی آنچه مسلم است اینست که آن مقداریکه بدست سردار محمد نعیم خان رسید ه بود معدوم کرده است.

   فکر تخریب و تعریب و امحای آثار گران قیمت کاتب هزاره و سانسورهای نامتبوع نام و نشان او از جانب دودمان محمد زایی تا دیر دوام نکرد . به مچرد تغییر رژیم و رفع نسبی سانسورهای قبل از چاپ نویسندگان و مورخان حق شناس و متعهد افغانستان مقالات متعددی درباره مرحوم کاتب هزاره و آثار گران قدر او به سلک تحریر در آورده واشتباهات ناشی از سانسور دودمان محمد زایی را رفع نمودند. سیمینار بین المللی کاتب شناسی دایر گردید و مقالات متعدد پژوهشی بزبانهای دری، پشتو، فارسی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی، بلوچی و پشه یی درباره شخصیت علمی، تاریخی، سیاسی وآزادیخواهانه ملاکاتب هزاره قرأت، تدوین و نشرشد. پوهاندجلال الدین صدیقی مورخ معاصر افغانستان مجموعه مقاله ها و پژوهشهای سمیناربین المللی کاتب شناسی را جمع آوری کرده و طی رساله مبسوطی بچاپ رسانیده است. این مجموعه منبع جامع و کاملی درباره شناخت درست مرحوم ملا فیض محمد کاتب هزاره میباشد.

   « یادنانمه کاتب» دومین اثر ملا کاتب هزاره شناسی است که گرد آورد هایی از نوشته ها و پژوهشهای مظبوع درباره کاتب از محتوای روزنامه ها، جراید، مجلات وآثار متفرق درباره کاتب هزاره میباشد. مدون این اثر خوب و ناب کاتب شناسی محقق محمد حسین نایل ادیب، کتابشناس و پژوهشگر دقیق افغانستان است. محقق نایل با احساس نیکی که در مورد کاتب هزاره داشته است سعی کرده بیشترین اطلاعات را در مورد هویت ملی وشخصیت مردمی کاتب هزاره که از نظر ها بور مانده بوده است گرد آوری کرده مورخ وسیاستمدارخوشنام تاریخ معاصر افغانستان مرحوم کاتب هزار را معرفی و ازتاریکی های دوره استکبار دودمان محمد زای بیرون آورد.

      گذشته از آثار کاتب شناسی مهم و ارزشمند فوق مقاله های فراوانی درمجله های «کتاب» «غرجستان»  و منابع متفرق دیگر مانند کتاب « سیکنه الفضلا» عبدالحکیم روستاق، افغانستان در پنج قرن اخیر مرحوم محمد صدیق فرهنگ، جنبش مشروطیت مرحوم عبدالحی حبیبی، افغانستان در مسیر تاریخ شادروان میر غلام محمد غبار، اریانا دایره المعارف « نخستین کتاب درباره جنبش مشروطه خواهی در افغانستان» تالیف پوهاند سید سعدالدین هاشمی و غیره منابع تاریخی افغانستان درباره کار کردهای علمی، تاریخی و سیاسی مرحوم کاتب هزاره موجود میباشد که دال بر ارزش و ارج گزاری چیز فهمان و دانشمندان افغان به مورخ شهیر افغانستان مرحوم ملا کاتب هزاره میباشد. در آثار بیرون مرزی نیز به تازگیها سلسله مقاله هایی در مجله « حبل الله» و مجله« مستضعفین» بچاپ رسیده. حسین علی یزدانی تحشیه و تعلیق نگار کتاب نژاد نامه افغان که بسعی و اهتمام عزیز الله رحیمی بچاپ رسیده مقاله هایی در رسانه های گروهی ایران درباره ملا کاتب هزاره به دست نشر سپرده است. اخیرا یک شرق شناس جید روسی بنام « رامدین» نیز نوشته هایی درباره کاتب هزاره نشر کرده او را منحیث آخرین مورخ نامی افغانستان ستایش کرده است. همه اینها دال بر شخصیت بزرگ علمی و تاریخی کاتب هزاره در سطح ملی و بین المللی میباشد.

    کارنامه های سیاسی مرحوم کاتب هزاره:

    مرحوم فیض محمد کاتب هزاره مردی آزادیخواه و به مسایل سیاسی و اوضاع جهان آگاه بود. بگفتۀ مرحوم محمد اسماعیل مبلغ فیلسوف و دانشمند شناخته شده افغانستان کاتب هزاره درمجلس کبیر ملی افغانستان(لویه جرگه) پغمان حضور داشت و از آزادی عقیده و بیان، مذهب دفاع کرده خواستار به رسمیت شناخته شدن مذهب شیعه گردید، باستناد سند کتبی ایکه از وزارت خارجه افغانستان بدست آمده مرحوم کاتب هزاره در ابتدای سلطنت شاه امان الله (١٢٩٩ هجری شمسی) سمت منشی گری هیاتی مرکب از مولوی عبدالواسع قندهاری و بدری بیگ را به عهده داشت. هیات ازجانب شاه امان الله موظف گردیده بود تا قوانین مملکت را بر طبق موازین شرعی تنظیم نمایند.

  در سال١٣٠٨ هجری شمسی امیر حبیب الله کلکانی هیاتی مرکب ازمحمد علی جوانشیرچنداولی، قاضی شهاب، خلیفه محمد حسین، استاد غلام حسن و فیض محمد کاتب هزاره را که از مقربان دولت وسرشناسان شیعه مذهب کابل بودند برای اخذ بیعت به دایزنگی هزاره جات فرستاد تا از مردم هزاره بیعت بگیرید. هیات در هزاره جات بجای تقاضای بیعت عنوانی امیر حبیب الله کلکانی مردم هزاره را علیه دولت کلکانی ها به مقاومت تشویق و ترغیب نمودند. باین ارتباط کاتب هزاره در کتاب نژاد نامه افغان نوشته است « من هزاره ها را به مقاومت علیه «بچه سقا» یعنی امیر حبیب الله کلکانی دعوت کردم» این خیانت هیات بر مجریان دولت وقت گران آمد. حمیدالله خان برادر امیر حبیب الله کلکانی هیات را مورد استنطاق و لت و کوب قرار داد. تنها استاد غلام حسن که  بگفته بعضی ها گزارش کار کردهای خائنانه هیات را به درباریان امیر حبیب الله کلکانی گزارش داده بود و به قولی از نظر ها پنهان شده بود از استنطاق و لت و کوب جان به سلامت برد. خیانت هیات در مقابل مجازاتیکه در دربارهای امیران محمد زایی در مقابل خیانت به شاه و امیر و کشور رایج بود به مراتب کمتر و بحدی ناچیز بود که نمیتوان مجازات امیر حبیب الله کلکانی بحساب آورد و درج تاریخ کرد. ولی بودند اشخاصی که در کار نویسندگی و تاریخ نویسی هدف عمده شان دامن زدن بر زایاندن تخم نفاق بین ملیت های با هم برادر افغانستان بود که همیشه نفاق و دوگانه گی بین مردم شریف و نجیب هزاره و تاحیک  بیندازند. این تاریخ نویسان که بیشتر عمر شان درخدمت باداران انگلیسی شان در پاکستان و لندن سپری شده بود همیشه تلاش میکردند تا با جعل کردن تذکره ها و اسناد تاریخی در صف بزرگ مردان تاریخ افغانستان جای داشته باشند و در نهایت  خادم خوب باداران انگلیسی خود باشند. این اشخاص مجازات اندک امیر حبیب الله کلکانی را در مقابل مجازاتیکه برای خیانت به امیر و کشور از جانب امیران و  شاهان محمد زایی داده می شد خیلی ها بزرگ جلوه داده اند. بیاد می آوریم و اسکت بریدنها، چشم کور کردن ها، دست بریدن ها، در سیاه چاه انداختن ها و بالاخره  در عقب دادسن بستنها و از الکوپتر انداختن های بزرگان ملیت برادر هزاره را که از دوره دولت مداری میراثی دودمان محمد زایی و شرکای آن باقی مانده است. صرف یک مجازات عادی دوستانه چند شلاق و یا چند مشت  و لغت کلکانی ها بود که نزد تاریخ نگار باصطلاح شهیر ما بحدی گران آمد که مرگ طبیعی مرحوم کاتب هزاره را در زیر ستون خانه شخصی خودش « کشتن» استخراج کرده است.

   در حالیکه امیر حبیب الله کلکانی هیات را در سال ١٣٠٨ به هزاره جات فرستاده بود و مرگ طبیعی مرحوم کاتب هزاره در مارچ ١٩٣١ برابر با حمل١٣٠٩ هجری شمسی درست زمانی اتفاق افتاده است که محمد نادر خان برتخت کابل جلوس داشت. این زمانی است که مرحوم کاتب هزاره بعد از یک سفر دوستانه و معاینات طبی لازم  دوباره از مشهد بوطن باز گشته بود. تاریخ مرگ طبیعی او ماه ها بعد تر از زمانی میباشد که مرحوم کاتب هزاره در جمله سایر اعضای هیات اعزامی هزاره جات چند شلاق و لغت خورده بود.

     کاتب در یادداشتها و چشم دید های خود از دوره نادرخان می نویسد:«اقوام وزیری و جاجی به سرکردگی نادرخان خزانه و قورخانه و اثاثیه و اسلحه دولت را با مال و متاع و ضیاع اهالی شمالی، تمام تاراج کرده و حکومت و ملت را در ورطۀ فقر و مسکنت انداختند.» مرحوم کاتب هزاره جای دیگر در یادداشتهای خود درباره خیانتهای نادر خان میگوید:« اما وقتی نادر خان بمنظور براندازی حکومت «بچه سقا» امیر حبیب الله کلکانی در سال١٣٠٧ هجری شمسی بافغانستان آمد، برای پیشبرد کارش ١٦ ملیون پوند سترلنگ نقد و هفت هزار میل تفنگ و مقداری کافی  فشنگ از انگلیسها گرفت و در عوض شرط آزادی قبایل سرحد را از میان برداشت» این یادداشت می رساند که  مرحوم کاتب هزاره در زمان زمامداری نادرخان سر حال بوده ویادداشتهای تاریخی برداشته است. اینکه تاریخ نویس جعل کار ما قصداً و عمداً در نوشته های خود دو مرتبه تکرار می نویسد و میگوید« وبه مشقت لت و کوب وحشیانه، جان  بجان آفرین سپرد» همین نوشته جعلکارانه است که نویسندگان بعدی بعضا آگاهانه و بعضاً نا آگاهانه از آن استفاده کرده اند. که نادرست جعلی و عندی میباشد.

   با در نظر داشت مقام والای مرحوم کاتب هزاره در حلقه های تاریخ نویسی و خدمات شایسته مردمی او در افغانستان و تکیه بر اسناد بالا یاد آور می شویم که مرحوم ملا کاتب هزاره واقعه نگار و تاریخ نویس معاصر افغانستان در لای رساله ها و یاد داشتهای ارزشمند و چشم دید های ثقه و معتبر خود در صحنه های واقعه های افغانستان از دوران کودکی تا ز مان جوانی و دوره های ورود به نگارندگی درباری و استفاده از ناز ونعمت دربار و خدمات مردمی او هیچگاه قالب توده یی و مردمی خود را از دست نداد و همیشه در هر حالت و مقامی که قرار داشت در فکر مردم بود و برای مردم می زیست. در مورد این شخصیت برازنده تاریخ نگار معاصر افغانستان همین قدر کافی است که وقتی از مورخ شهیر امریکایی لودویک آدمک پرسیده شد که آیا تاریخی در افغانستان تاحال نگارش یافته است یا خیر؟ و یا تاریخ نگار واقعی ای وجود داشته است یانه؟ گفت اگر درباره تاریخ و تاریخ نگاری افغانستان صحبت شود بعد از فیض محمد کاتب هزاره و میر غلام محمد غبار دیگر تاریخ نویسی در افغانستان وجود نداشته است و ندارد.

  حیف و دردا که اجل به سراغش آمد و در مارچ ١٣٠٩ در خانه شخصی خودش در شهر کایل داعی اجل را لبیک گفت و دوستان و یاران خود را درماتم هجران خود گذاشت. روح مرحوم کاتب هزاره و ده ها فرزندان اصیل و مبارز واقعی افغانستان که آگاهانه سر به بستر خاک نهاده اند شاد باد. ( برگرفته از نشریه سه ماه شورای فرهنگی افغانستان. سویدن « آریانا» برون مرزی ماه حمل١٣٨٣)

 -----------------

  منابع :

١. « غبار، میر غلام محمد. افغانستان در مسیرتاریخ. کابل، بیهقی، ١٣٤٨.

٢ ـ کاتب هزاره، ملا فیض محمد. نژادنامه افغان. با مقدمه، تحشیه و تعلیق کاظم یزدانی، به سعی و اهتمام عزیزالله رحیمی. قم. اسماعیلیان، ١٣٧٢.

٣ ـ حبیبی، عبدالحی. جنیش مشروطیت در افغانستان. چاپ دوم قم احسانی،١٣٧٢.

٤ فرهنگ، میر محمد صدیق. افغانستان در پنج قرن اخیر. تهران، ١٣٧٢.

٥ ـ هاشمی پوهاند سید سعدالدین. نخستین کتاب درباره جنبش مشروطه خواهی در افغانستان. سویدن. شورای فرهنگی افغا نستان ١٣٨٠ . ٣٢٢ص.

٦ ـ پوهنیار ـ سید مسعود. ظهور مشروطیت و قربانیان استبداد در افغانستان ـ چلد اول و دوم. پشاور ـ کتابخانه سیا ـ ١٣٧٥. ٣١٥ ص.

٧ ـ علیقی میرزا. تاریخ و قایع و سوانح افغانستان. به تصحیح میر هاشم محدث. تهران. امیر کبیر. ١٣٦٥ . ١٧٧ ص.

٨ ـ فرخ. سید مهدی. کرسی نشینان کابل ـ احوال دولتمردان افغانستان در روز گار امیرامان الله خان. بکوشش محمد آصف فکرت. تهران. موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی. ٣١٧، ١٣٧ص.

٩ آیبک. ظفر حسن. افغانستان از سطنت امیر حبیب الله خان تا صدارت سردارمحمد هاشم خان. ترجمه و تحشیه از فضل الرحمن فاضل. دهلی جدید. اداره روابط فرهنگی سفارت کبرای دولت اسلامی افغانستان. ١٣٧٩. ٤١٤ص.

١٠ ـ آدمک. لودویک . تاریخ روابط سیاسی افغانستان. از زمان امیر عبدالرحمن خان تا استقلال. ترجمه علی محمد زعما. پشاور. کتابخانه سبا. ١٣٤٩. ٢٧٧ص.

 

                                        آرامگا کاتب کجاست؟

 

                                           Nabizadeh

         محمد عوض نبی زاده  

مرد نميرد به مرگ ، مرگ از او                        نامــجوست                                

نام چو جـــاويد شـــــد مردنش آسان کجاست                     

. فيض محمد کاتب پسر سعيد محمد مغول معروف به هزاره محمد خوجه از بزرگترين تاريخ نويسان قرن بيستم عسيوی، در کشور عزيز ما افغانستان ميباشد. و بیست چهارم اگوست – سال -  2006 –

میلادی مطابق به دوم –میزان –سال  -1385- شمسی مصادف  با هفتادوهفتمین  سال وفات علامه  ملا فیض محمد

کاتب هزاره است.  کاتب در سال 1279 قمری در دهکده ای به نام « زرد سنگ »  ولسوالی قره باغ غزنی ، چشم به جهان گشود و تحصيلات اوليه را در همان زادگاه خويش فراگرفت و سپس راهی نجف گرديد و چندی در آن مرکز علمی به تحصيل پرداخت و مدتی در هند آنوقت ، در شهرهای لاهور و پشاور مشغول تحصيل شد و نيز مدت کوتاهی در قندهار نزد علمای اهل سنت تحصيل نموده است. اما بيشتر معلومات او در سايه مطالعات دوام داری است که در کتابخانه های عراق ، ايران ، هند و افغانستان انجام داده است و در ضمن گردش در کشورهای مذکور با فرهنگها و مليتهای مختلف و همچنين به زبانهای عربی ، انگليسی ، اردو و پشتو آشنا شده است. او وقتی به وطن مراجعت ميکند در شهر کابل سکونت اختيار کرده و به نويسند گی می پردازد. و بدين طريق حدود 50 سال از عمر گرانبهای او در خدمت علم و فرهنگ می گذرد و کتابهای ارزشمندی بيادگار ميگذارد.

 فيض محمد کاتب که در آوان جوانی چند گاهی را در هندوستان سپری کرده و با لسان انگليسی و مظاهر تمدن قرن نوزدهم آشنا شده بود، وعلاوه بر علوم متداوله و مروج در زادگاه و وطن خود، علوم ديگر را از ديارهای دور و نزديک فرا گرفته بود و با آنکه جوان بود اما تيز هوش و با درک بود و اندک اندک خود را به دربار نزديک ساخت و در آن زمان که اوايل قرن بيستم ميلادی و بويژه در جريان جنگ عمومی اول ۱۹۱٤- ۱۹۱۸ افغانستان خود مختار و غيرمستقل از آتش جنگ برکنار ماند و مظاهر تمدن مغربزمين از گونه اوتوموبيل، برق، دستگاه طباعت و فابريک ها تازه به اين سرزمين گام نهاده بودند و مکاتبی به شيوه جديد آغاز گرديده بود د و از سوی ديگر روشنفکرانی همچون محمودطرزی به نشر و اساعه دانش همت گماشتند وامير که خودش به اشعار و ابيات بيدل علاقه فراروان داشت و در آن باره ابراز رايی ميکرد، علاقمند شده بود تا تاريخی از آغاز دوران سلطنت درانيان تاليف گردد. و اين کار را به عهده فيض محمد کاتب گذاشت. اين مرد با استعداد که با دريافت معاش معين ازين وجه امرار حيات ميکرد، به نبشتن تاريخی بنام سراج التواريخ دست به کار شد و تا آخرين دقايق زندگانی خود وقايع افغانستان گذشته و جاری آنرا ثبت کرد و خوشبختانه با طبع سه جلد آن در آن زمان کاری بزرگ و بی سابقه يی ايفا گرديد.

کاتب در امارت عبدالرحمن خان بسمت منشی حضور کار کرده و اکثر تواريخ افغانستان به قلم او نوشته شده است.

 کاتب مدتی عضو دارالتاليف وزارت معارف امانيه بود و در عين حال به تدريس تاريخ و ادبيات در ليسهً حبيبيه می پرداخت و از طرف ديگر کتب مدارس جديد را تصحيح ميکرد. وی  در دوران سلطنت امان الله شاه بحيث مدعی العموم تعيين گرديد که به مخالفت تعدادی از قبيله سالاران از جمله عبدالغزيزخان وزير داخله مواجه گرديد.

علامه کاتب در چندين رشته از علوم متداول زمان خويش ، مخصوصا در رشته های حکمت ، تاريخ ، ادبيات عرب ، فقه ، اصول ، منطق ، لغت ، هيئت ونجوم ، حساب و جبر ، جغرافيا و حتی علوم عصری مهارت داشت.

برای شناخت کاتب همين بس است که مريم هارونوا ميگويد : « امروزه هيچ مورخ افغانستان شناس بدون مراجعه به کتب ملا فيض محمد نمی تواند اثر خويش را يک اثر جدی و تحقيقاتی محسوب کند.

کاتب آثار  زيادی از خود بجا گذاشته که ما فقط چند اثر او را نام ميبريم :

نخستين بار تحفه الحبيب را نوشت، مگر آن را سانسورگران آنقدر حک و تعديل کردند که او مجبور شد بار ديگر مجدد سراج التواريخ را بنويسد که آنهم از سانسور امير حبيب الله در امان نماند.

تنها سه جلد آن در سال ١٣٣١  هـ ق در مطبعه حروفی کابل چاب شد و سه جلد ديگر آن هنوز هم قلمی است و تنها تذکرالانقلاب به زبان روسی ترجمه و در مسکو چاپ شده است.

کتابهای ديگر او فيضی از فيوضات، تاريخ حکمای متقدم، نسب نامه افاغنه، ميباشد.

کاتب سراج التوارخ را درشش جلد تآ لیف نموده که زمان بندی آن بدینترتیب مشخص میشود .

- سراج التواریخ جلد اول- عصر سدوزائی-1160 –1258–قمری.

-سراج التواریخ جلد دوم- عصر محمد زائی-1259 – 1297 –ق.

سراج التواریخ جلد سوم – دوره سلطنت عبد ا لرحمن -1297 – 1319 – ق .

- سراج التواریخ جلد چهارم –سلطنت حبیب الله -1319 – 1337 –ق.

- تاریخ عصر اما نیه سلطنت امان الله خان -1298 -1307 –ش.

تذ کرالانقلاب- دوره حبیب الله  کلکا نی-1307 – 1308 –ش.

از شش جلد سراج التواریخ  تنها  سه جلد  آن چاپ شده  وکم یا فت است  وجلد های پنجم  وششم  بصورت قلمی درارشیف ملی

موجود است وجلد چهارم موجود است ولی پنهان نگه داشته شده است .

سراج التواریخ در واقع ام التواریخ دو قرن اخیرافغانستان است  که همه مورخین از کا تب  و تاریخ بزرگ او بهره میگیرند.

علامه کاتب هزاره یکی ازمورخان توانمند کشور ما دانسته میشود که رویدادهای دو سده گذشته  -1160 – 1347 – ق. کشور

را بصورت واقعبینانه وبا صداقت  وفارغ از غرضمندی به نگارش درآورده است. او را باید وارث با الا ستحقاق ابو لفضل

بیهقی مورخ نامدار عهد غز نویان خواند. دانشمند ان  معاصرما  کا تب را بیهقی عصر حاضروبیهقی سده پسین و بیهقی دیکر

لقب داده اند.

نز دیک به هشت دهه ، از مرگ تاريخ نگار نستوه ، کاتب فيض محمد هزاره ميگذرد. با آنکه در طی گذشت اين زمان طولانی ، بسی کتاب ها در گستره تاريخ افغانستان انتشار يافته است ، اما به گواهی شواهد و اسناد در دست داشته ، ماحصل زحمات قلمی کاتب بزرگوار به ويژه اثر قابل دسترس برای مردمان بيشتر ، يعنی سراج التواريخ شکوه و آوازه يی دارد که آنرا در صدر تاريخ های طرف رجوع به دوره طرف نظر می نشاند. می پندارم که چند ويژگی در کارکرد قلمی کاتب مانند کارکردهای هر نويسنده و متفکر و انسان متبارز ديگری برازندگی دارد. کارکرد قلم مورخی که در زير سايه استبداد می نوشت ، آن همچنان استبدادی که شخص امير خود کامه خط به خط اثر او را ملاحظه ميکرد ؛ و در کار زحمت و نوشت ، هنرمندانه ، درنده خويی ها و بی دادگری ها را تصوير ميکرد ؛ و با قرار داشتن در محدودهً امکانات و اسنادی که فراوان نبوده است ، دقت نظر و امانت داری را رعايت کرد ، باری بدون ترديد ، شکوه و نام آوری ، جلوه های تابنده و ديرپای می يابد. سبک روان و سليس نگارش ، بهره گيری از مطالعات و ذخاير ادبی و لفظی چاشنی دل انگيز تر به کار کرد قلمی او می بخشد. وقتی چنين انسانی ، مکونات  و گفته نشده های عرصه قلم را به قدم های خجستهً استبداد ستيزان آزاديخواه ، پيوند داد و در واقع سرعزيز را ، هردم آمادهً فدای شريفترين آرزوها در کف نهاد ؛ بعد نام آوری و تحسين شخصيت اش در تاريخ برای آنانی که در پی دريافت چنان ارزش ها هستند مسلم است که فزونی می يابد...

 منابعيکه درباره کتاب هزاره نوشته اند ميگويند که در دوران حکومت های گذشته  تلاش ميشده است تا نام و نشان اين چهره تابناک تاريخ افغانستان در لای اوراق تاريخ محو و نشانی از آن باقی نماند. چانچه مرحوم محمد حيدر ژوبل ستاره درخشان ادبيات معاصر دری افغانستان در کتاب « تاريخ ادبيات معاصر افغانستان » وقتی ناگزير ميشود سراج التواريخ را معرفی کند بنابر سانسور های قبل از چاپ مجبور ميشود نام مولف کتاب « سراج التواريخ » را بجای ملافيض محمد کاتب هزاره « ميرزا فيض محمد غوری » بنويسد. عده ای تا ليف کتاب سراج التواريخ را باشتراک امير حبيب الله خان ذکر ميکنند و باين وسيله می خواهند نقش کاتب هزاره مولف اصلی را ضعيف سازند. حسين علی يزدانی  از قول علام حسين بهسودی مينگارد که من بچشم خود ديدم که روزی سردار محمد نعيم خان برادر محمد داود خان به همراه چند محافظ بخانه علی محمد پسر کاتب آمدند. وقتی علت را جويا شدم معلوم شد که برای بدست آوردن آثار کاتب هزاره آمده بودند. اينکه چه مقدار آثار قلمی کاتب بدست محمد نعيم خان افتاد و چه تعداد از چشم او مخفی گرديد اطلاع ندارم ولی آنچه مسلم است اينست که مقداريکه بدست سردار محمد نعيم خان افتاده بود معدوم گر دید.

 نام و شان کاتب هزاره درطی مدت دو و نیم دهه اخیر دوباره تازه شد و سيمينار های   بين المللی « کاتب شناسی »  داير گرديد و مقالات متعدد پژوهشی بزبانهای فارسی دری و پشتو و ترکی ، روس ، انگليسی ، فرانسوی ، بلوچی و پشه يی در باره شخصيت علمی ، تاريخی ، سياسی و آزاديخواهانه کاتب هزاره قرائت گرديد و مجموعه مقالات سيمينار ها طی رساله های   بچاپ رسيد.

مرحوم کاتب هزاره در حلقه های تاريخ نگاری و خدمات شايسته مردمی او در افغانستان که در لای رساله ها و ياداشتهای ارزشمند و چشم ديد های ثقه و معتبر خود از دوران کودکی تا زمان جوانی و دوره های ورود به نگارندگی درباری و استفاده از ناز و نعمت دربار هيچگاه قالب توده يی  و مردمی خود را از دست نداد و هميشه در هرحالت و مقامی که قرار داشت در فکر مردم بود و برای مردم می زيست.                           

در تاريخ معاصر کشور ما ، نام علامه ملا فيض محمد کاتب هزاره در جملهً نوابغ نامی چون ستارهً تابناکی ميدرخشد. زيرا او حق مادر وطن را با نوشته های شجاعانه و روشنگرانه اش طی دوره های فتور و اختناق سرزمين ما به نيکويی ادا کرده است.

. ملا فيض محمد در سال ١٢٧۹ هـ ق در قره باغ غزنی به دنيا آمده و بسال ١٣٤۹  هـ.ق در کابل جهان فانی را وداع گفت و در حدود هفتاد سال زيست و آثار زياد و گرانبها نوشت و آثار چاب ناشده او به خط زيبای نستعليقش در کتابخانه های داخل و خارج افغانستان موجود است.

ملا فيض محمد کاتب از سردمداران فرهنگ سرزمين مان و از پيشگامان تاريخ نويسی راستین در سدهء پسين است. او از ميان چنان مردم فرودست و ستمکشی برخاست که شمار فراوانی از تبارش، سرهای شان را به کله منارهای امير خودکامه بخشيده بودند تا عطش سيری ناپذير امير مستبد را در خونريزی و انتقامجويی فرونشانده باشند.

 با قلم و خامهء بی نظيرش، امرای وقت، خود را ثبت تاريخ کردند در حاليکه او را به عنوان شهروند درجه آخر، در آخر صف نگهميداشتند و خارج از مدار تاريخ تصور می نمودند.

کاتب رسالتش را در کار واقعه نگاری نيک تشخيص می داد.  او تودهء بی شکل و درهم و برهم حوادث روزگارش را چنان ، تنظيم و تأليف می کرد که گفتی ابوالفضل بيهقی مؤلف تاريخ مسعودی سر از خاک بلند کرده و شايست و ناشايست روزگارش را به داوری نشسته است. با آنکه سراج الملت والدين امير وقت افغانستان مراقب و ناظر تمام وقت کار های او بود مع الوصف او با استفاده از زبان ملفوف استعاره، تمثيل و اشاره هم فساد و فجايع دربار، بخصوص استبداد استخوانسوز دوران امارت ضياالملت والدين پدر امير حبيب الله خان را برملا ميکرد و هم فرمانروای حسابگير و سختگير را وادار به تجاهل و اغماض مينمود.

اين نکته ها می رسانند که کاتب نه تنها مؤرخی دقيق النظر و کم نظير بود بلکه روان امرا، درباری ها و صاحبان قدرت را نيک می شناخت و شنای سياسی در آن دريای توفانی را بلد بود.

پس کاتب هم روانشناس، هم جامعه شناس و هم سياستگری ماهر بود ورنه ناممکن بود که به اصطلاح بگذارند از زير ريش سرکار اشتر را با پشتاره بگذراند!  و آن آثار انتقادی را قلمبند کند.

 

 

او پدر تاريخ نويسی مدرن افغانستان است و تاريخ نگاران مابعد از نوشته های او بهرهء فراوان برده اند.

او يکی از پيشگامان نهضت مشروطه خواهی افغانستان هم بود و دين بزرگی بر گردن نوانديشان و آزاديخواهان وطن ما دارد.

كاتب در واقع كسى است كه شرايط و اوضاع زمان خود را به طور مشرح بيان ميكند و تنها به شرح زندگى امير و خوانين دور و برش اكتفا نيمكند و براى همين منظور مورد انتقاد مردمان صاحب نفوذ قرار ميگيرد و به رعونت متهم ميگردد. اما او شايد آگاه از اين امر بود كه روزگارى بعد مستشرقين و مورخين طراز اول او را به عنوان موخذ صاحب اعتبار خواهند گزيد. مردمان صاحب صلاحيتى چون غلام محمد غبار، لودويگ ادمك  و باز لويى دوپرى بار ها از اين موخذ سود جسته اند.

كاتب جادهء يكطرفهء تأريخ نگارى را دو طرفه ساخت، به اين شرح كه در گذشته مورخ كشور ما بيشتر به مورخين غربى رجوع مى برده اما اگر يكى از اين مورخين براى دريافت اوضاع و احوال زمان عبدالرحمن خان و حبيب اله خان از حضور با صولت كاتب اغفال كند، كار ش مكمل نخواهد بود. همينطور هيچ كار مورخ غربى مكمل نيست كه اگر در نگارش تأريخ نزديك، سهم كاتب را نا ديده بنگرد.

مطالعه سراج التواريخ و ديگر آثار او انسان را واميدارد تا استعداد خارق العاده و شگوفان او را تحسين کند.

او تنها قهرمان قدرتمند کار و ابتکار نيست بلکه تسلط ذهنی او بر سياست و جريان های سياسی در افغانستان و اطراف و نوايی آن اهميت نبشته ها و تاليفات او را دو برابر بالا ساخته است، و چنانکه شايسته يک مورخ با احاطه و سيطره است، وقايع را با چنان موشکافی بصورت جامع ثبت و تحليل کرده است که هر خواننده دقيق النظر را به شگفت اندر ميسازد.

فيض محمد کاتب با ذکاوت، قوت طبع و نيروی خامه خويش نکات باريک و پراهميت را که ثبت آنها در سرنوشت سياسی و ملی تاثير بسز اداشته است، با مهارت و عبارت آرايی خاص درج کرده است و گويا با اين شيوه خود همان رسالتی را که يک مورخ بعهده دارد ايفا کرده است. و اين کار عمده يقيناً از عهده و توان اقران او برآورده نبوده است. ملا فيض محمد واضح ميسازد که مورخ هيچگاه از درج حقايق سر باز نمی زند، و بکاری که در تاريخ نويسی اسباب واژگونی حقيقت را فراهم سازد، دست نمی يازد.

کاتب را به حق بيهقی روزگارش خوانده اند که بازگويی حقيقت را در تاريخ، پيشه خويش ساخته بود و ازادگی را منش خويش و گويا پيمان بسته بود که خامه اش را هرگز با دورغ و گزافه و مسغ واقعيت نيالايد.

او حقايق ناگفته را با دليری و جريزه شگفتی انگيزی بازنوشت و چون تاريخ پردازان  بزدل و مزدور به معامله گری در اين امر شريف تن نداد.

هرچند کتاب ارجمند سراج التواريخ را در دربار و زير مميزی امير دورانش نوشت، اما هرگز به املای امير و پيرامونيان چاپلوس وی، کتابش را قلمی نکرد و زير ضرب و شتم و تازيانه و شلاق، آثاری بر جای نهاد که تابناکترين و شفاف ترين تصاويری از رخداد های روزگار اوست.

هر چند امير شکاک، صفحه صفحه، سطر سطر و واژه واژهء نبشته های او را بازنگری ميکرد، اما کاتب توانست گاهی صريح و عريان و زمانی با کنايه و با بهره گيری از شگرد های ادبی، آنچه را که حقيقت ميپنداشت بازگويد و جعل و دروغ و گزاف را بر نتابد.

هواخواه آزادی و مشروطيت بود پشتيبان جنبشهای پيشرو زمانش و اگر به بهای هواداری آزادی و تجدد انديشه، به زندان هم ميافتاد باکی نداشت..

بزرگداشت از کاتب، بزرگداشت از حقيقت، آزادی و تاريخ است و کسانی که ياد او را زنده ميدارند، ياران راستين حقيقت و آزادگی اند.

ياد اين فرهيختهء نستوه و دانشمند آزاده گرامی باد که تنديس بشکوه وی در ايوان تاريخ همواره افراشته خواهد ماند.

 ماه ثور  -سال 1362- سمینار – یکصدوبیست وششمین سال تولد کاتب هزاره  از طرف وزارت  امور اقوام  وقبایل  وبه همکاری اکادمی علوم در هوتل آریانا با اشتراک مورخین وفر هنگیان کشوربر گزار گردید. مقالات

سمینار مذکور در یاد نامه کاتب بوسیله مرحوم حسین نایل تدوین وچاپ شد.                

« يادنامه کاتب » دومين اثر کاتب شناسی که از آثار متفرق در باره کاتب هزاره که توسط مرحوم حسین نایل تدوين وتآلیف گردید ودر سال 1365 –شمسی از طریق ریاست نشرات وزارت ا مور اقوام وقبایل در کابل بزیور چاپ رسانیده شد.

بر اساس  فیصله جرگه سراسری ملیت هزاره - حکومت وقت سیمیناربین المللی سالگرد  تولد  کاتب  هزاره را در ماه حوت سال 1367-شمسی درهوتل کانتی نینتل کابل با شرکت  دانشمندان ومورخین داخلی وخارجی برگزار کرد 

ودرین سیمینار با شکوه در باره آثار گرانبهای کاتب   صحبت  های  مفید وارزنده بعمل آمد  .                          

  درباره تدوین  وچاپ مقالات سمینا ر به سکرتریت جلسه وظیفه  سپرده شد تا در زمینه آن اقدام نماید.              

قرار اظهارات  وصحبت های علی محمد فرزند کاتب هزاره  که او در ماه عقرب سال  1358 – شمسی به تعداد -9 –کتاب ورساله و 71- شماره  سند  که شامل 3700 – صفحه میباشدو این  آثار و یادداشتهای  پدرش را تحت نظر  یک هیآت دولتی  پنج نفری به ریاست آرشیف ملی  فروخته است . علی محمد در آنز مان در بابای خودی شهر کابل زنده گی میکرد.اگر این آثار ویادداشت های گرانبها ی کاتب از حوادث جنگی شهر کابل محفوظ ومصوون مانده باشد  ذخیره خوبی برای فرهنگیان کشورخواهدبود.  

سه ماه بعد از تدویر   جرگه سراسری ملیت هزاره در ماه قوس     سال -1366 –   شمسی  شورای مر کزی ملیت هزاره برای آشنائی بیشتر با آثار وشخصیت کاتب هزاره توسط علی بابا شاهو پسرعموی ملا فیض محمد کاتب که درعین حال عضویت شورای مرکزی ملیت هزاره را نیز داشت. به کمک ورهنمائی  نا مبرده علی محمد فرزند کاتب از شهر مزارشریف پیدا و با آمدن وی  به کابل

رهبری شورا ملاقات علی محمد را با  صدر اعظم وقت ودیگر مقا مات عالیرتبه دولتی تنظیم  وفراهم  ساخت   تا از طریق یگانه فرزند کاتب معلومات بیشتر درباره این شخصیت نامدار وطن حاصل شود.                     

علی محمد فرزند کاتب هزاره در آن زمان تقریبآ هفتاد سال داشت ودر شهر مزار شریف به  دکانداری مشغول بود

ودر ناحیه سوم شهر مزار دریک منزل خامه کاری زنده گی میکرد.

شورابا کمک فرزند کاتب موفق شد که مقبره ملافیض محمدکاتب هزاره را در بالا کوه چنداول درساحه بالا جوی کوه عاشقان و عارفان در یک زیر زمینی کنار جویچه منطقه دستیاب کند . که بعد از یافتن مقبره کاتب هزاره - رئیس – اعضای رهبری شورای مرکزی ملیت هزاره بشمول یکعده از شخصیتهای سیاسی- نظامی وفرهنکی مردم هزاره بصورت جمعی از مقبره   بازدید نمودند.

همچنان شورای  مذکوردررستوران باغ بابر به افتخار  فرزندوپسر عموی کاتب هزاره  ضیافتی را با شرکت  بیش از شصت تن ازشخصیت های فوق الذکر  ترتیب دادکه درین ضیافت درباره اعمار مقبره کاتب بحث وتبادل نظر   مفصل انجام شد و فیصله گردید تا برای این شخصیت برجسته کشور پیشنهادی مبنی بر  طرح ونقشه یک آبده مقبره یاد گاری در یکی  ازمناطق مناسب شهر کابل در نظر گر فته شود وهر چه زودتر موضوع به  حکومت وقت  پیشنهاد  وبعد از اخذ احکام به کار عملی آن اقدام گردد  و به سرعت جر یان قانونی خویش را طی نماید.  قرارمعلوم تمام اسنادونقشه آبده تکمیل ومنتظیر در یافت بودجه  جهت اعمار این آ بده  یادگاری   مرحوم کاتب هزاره بود  ولی  حسن شرق  صدر اعظم وقت در ماه سر طان سال -  1367- شمسی بااین پشنهاد  مخا لفت  نمود که حتی شورای مرکزی ملیت هزار ه را  نیز لغو کرد .

نقشه آبدیده  یا د گاری مقبره کاتب توسط انجینران ورزیده ریاست پا ما – ریاست ساختمان شهر داری  کابل با مشوره ریاست دانشکده تاریخ دانشگاه کابل وریاست باستان شناسی اکادمی علوم تهیه وآماده گردید  ویک کاپی نقشه ودیگر اسناد آن  در اختیار شورای مرکزی ملیت هزاره قرار داده شده بود.

تمام اسناد این آبده  در ریاست ساختمان شهر داری کابل تسلیم شد واگر حکومت کنونی علاقه بگیرد میتواند از طریق شهر داری کابل اقدام.و یکی از سرکها ویا جاده ای را بنام این تاریخ نگار برجسته  کشورنامگذاری کند.

ملافیض محمد کاتب هزاره حق ودین بزرگی بالای موسیسات فرهنکی - فرهنگیان وروشنفکران افغانستان دارندتا ازین شخصیت نستوه ومورخ بزرگ کشور بزرگداشت و یاد آوری شایسته بعمل آورند .

 در آخر توفيق مزيدبنیاد فرهنگی فیض محمد کاتب هزاره در هالند  را تمنا دارم و بروان آن مرد شهکا ر آفرین دعا ودرود می فرستم.

 روانش شاد ویادش گرامی باد   .

 ومن الله التوفیق

منابع

-یاد داشتها ی در با ره  سر ز مین و ر جا ل  هزاره جات   اثر  -  حسین نا یل - بهار سا ل  1379  هجری – شمسی - چا  پ    ایران  .                                      

 - ویبلاک  انترنیتی  وزین آریائی در باره کاتب هزاره.

- کتا ب سیری در هزلره جات  نوشته انجینر علیداد  لعلی چا پ  ایران  سا ل  -  1372 – شمسی .                                                                                                                                       

- نشریه وزین هزارستان سال   1382 –شمسی  چاپ آلمان .

- مجله غرجستان سال -1366-شمسی ارگان نشراتی شورای مرکزی ملیت هزاره.

- افغانستان در مسیر تاریخ نویسنده مرحوم غبار .چاپ کابل  سال 1346 –شمسی .         

                                                            

23 – سپتامبر – 2006 – میلادی  .