یه روز که تو تنهایی خودم بودم غرق فکر کردن شدم که چرا آدم ها باید این چنین باشند چرا خداوند متعال انسانها را این طور افریده,آخه من چه گناهي كردم كه اين چنين بايد بسوزم به كي بگم كه آقا جون به خدا منم دل دارم, منم آرزو دارم دوست دارم اونجور كه مي خوام زندگي كنم,چرا بايد من نتونم درس بخونم چرا نتونم تو مدرسه ثبت نام كنم بگن پروندت اشكال داره در صورتي كه هيچ اشكالي هم نداشت,به خدا اينها همه بهونه است داريم تو اين دنياي فاني حيات مي كنيم تا اين كارا رو بكنيم نه خداوند راضي نيست بترسيم از غضب پروردگار.اگر من نوجواني اهل افغانستان هستم دليل بر آن نيست كه نتونم ادامه تحصيل كنم چرا نمي ذارن درس بخونم چرا بايد با مشقت بسيار تو مدرسه يا بهتره بگم مكتب خانه خودگردان بدون هيچ امكاناتي درس بخونم در صورتي كه مي تونم تو مدرسه هاي دولتي درس بخونم ولي افسوس كه نمي...
اين همه سختي و زحمت كشيدم تا تونستم خودمو جز افراد متفرقه در امتحانات خرداد ماه ثبت نام كنم,امتحانات تمام شد و نمره قبولي رو گرفتم يعني بخدا قسم چقدر خوشحال بودم كه قبول شدم و مي تونم درس بخونم. مهر ماه خودمو تو يكي از مدرسه هي نزديك محل ثبت نام كردم ولي در همان اوايل ماه بهم گفتن پروندت اشكال داره بايد از مدرسه بري بيرون.چقدر ناراحت و دل شكسته شدم كه حتي نتونستم بگم چرا؟ چرا؟چرا؟
اون موقع بين درس هم بود درسم نيمه كامل موند از مدرسه بيرون شدم و از اون روز به بعد...
محمد ياوري از تهران اين يكي از درد دل من بود كه مدتها تو دلم گير كرده بود.
ممنون از وبلاگتون مخصوصا بخش خاطرات و درد و دلها
دوشنبه ۲۷ اسفند ساعت ۷:۵۰ توسط محمد یاوری